+هر دو ترجیح دادند دیگر چیزی نگویند. این پینگ‌پونگ دعوای کلامی مامان و آقاجان هیچ‌وقت برنده نداشت. حتی با ناداوری بی‌بی هم به نتیجه نمی‌رسید.
+ -مامان، محمد امشب مخواست به من یک رازی بگه.
-نگفت چیه؟
-نه. ولی گفت نباید به کسی بگم. آدم رازه به مامانش بگه که اشکال نداره؛ ها؟
-نه.
-پس اگه گفت، فوری می‌آم بهت مگم. راستی، چرا نیامد به تو بگه؟
-نِمدانم. شاید چون مدانه تو به من مگی و خودش روش نِمِشه بگه.
+به سفارش مامان سعی کردم برای جوان‌ترها حتماً اخلاص بخوانم؛ چون می‌گفت دعا صفحه ۹۵
+بی‌بی می‌گفت: "من مِگم بذارینش
صفحه‌ ۱۴۷ و ۱۶۸
+آدم اگر کتابی را خوانده باشد که دیگر به دردش نمی‌خورد. اگر هم تا به حال نخوانده که پس معلوم است اصلاً به دردش نمی‌خورده؛ وگرنه تا به حال می‌خوانده.
+خدایا چقدر خرخوان بودن کار خوبی است! چون باعث می‌شود آدم نیازمند کسی نباشد.
+


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ساخت و ساز مدرن - سازه های سبک صنعتی trucks and trailer آپدیت افلاین و آنلاین انتی ویروس نود 32 لب بوس من وتو ما میشویم Rental Cars UAE دهکده کتاب Kiel گروه رسانه ای سفیر موج کویر